گوناگون و پراکنده

مرد تنهای شب

گوناگون و پراکنده

مرد تنهای شب

وصف تو

چشم زیتون سبزِ در کاسه ، سینه‌ها سیب سرخ در سینی


لب میان سفیــــدی صورت، چون تمشکــی نهاده بر چینــی


 ســرخ یا سبز ؟ سبز یا قرمز؟ ترش یا تلخ؟ تلــخ یا شیرین؟


تو خــــودت جــای من اگـــر باشـی ابتدا از کـدام می‌چینی؟


با نگـــــاهی، تبسمــی ، حرفــــی، در بیـاور مرا از این تردید


ای نگاهت محصّــــل شیطان ، اخـم‌هـایت معلـّــــم دینـــــی


هرلبت یک کبوتر سرخ است،روی سیمی سفید،بااین وصف


خنده یعنـی صعــــود  بالایی ، همــــزمان با سقـــوط پایینـی


می‌شوی یک پــــری دریایــی از دل آب اگـــــر کــــه برخیزی


می‌شوی یک صدف پر از گوهر روی شن‌ها اگــر که بنشینی


هرچه هستی بمان که من بی تو،هستی بی هویتی هستم


مثل ماهـــی بدون زیبایی ، مثــــل سنـــگی بدون سنگینـــی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد